محل تبلیغات شما



ایستگاه سبلان مترو خط دو

نگرانی صندل های مردانه آت

برای میدان تجریش

موافق فصل نیستی

ابرغول ساندویچ خور

می بینم همه سنجاق سر می خرند

لهجه انگلیسی 

باران انگلیسی

راستی سبزی خوردن پاک کردم

گل پر تو عدسی

آقای مکانیک آریا شهر

دقت آقای پلیس

فیلم نگاه نکردم

آهنگ کجا میثم معافی را دوست دارم

تلاش زیادی لازم است

تلاش زیادی کردم

نامه با تمبر 

نامه بدون تمبر

علی  مواظب همه چیز هستی

 

 


باز هم سرما خواهد آمد

باز هم اندوهت را خواهم داشت

انکار تو

عزیزم

غم تو

عشق تو

سوزم سرما را زیادتر خواهد کرد

غمگین آن ام

چرا نمی پرسی کجایم؟

چرا دور ام؟

چرا فقط صدایت را روی یک نگاه تکرار کنم؟

عاشقانه ای سرد و اندوهناک

ای عشق سهمگینی

ای عشق او را بردی

هوا سردتر خواهد شد

عشقم در عشقی تنها 

تنها و غم 

تو را می خواهمت ای 

ای افسون افسوس من

 


شنبه سیزدهم مهر ماه

ساعت ۴ تا ۶

نارمک تقاطع دردشت و گلبرگ شرقی(سر تقاطع بانک سپه دارد)

 نبش کوچه اکبری خانه فرهنگ سلام

( از مترو علم و صنعت خروجی دردشت)

 

برای اطلاعات بیشتر به آدرس اینستاگرام

​​​​​​s_d_barani مراجعه کنید.

 


مثل برفی که نمی بارد

ارزش مهم فرهنگ بالا

تلاقی دونقطه در یک خط

پیتزای هفت هزار تومانی

عین یه مرد عینکی خوش تیپ

سیگار مجلسی

دلم می خواهد گل زرد بخرم

افسون است و فسانه

برتری شیر به همه

طالبی میوه خوبی است

اما شب یلدا هندوانه می زارند

رنگ چهار خانه سالن چهار سو

بزرگی طاقچه بالای بدون پله

خورشت فسنجون  بلد نیستم بپزم

آشپزی اصلا بلد نیستم

خیلی تلاش کردم

یاد نگرفتم

مرسی عزیزم

 


سلام به بوی خوش آشنایی

طبیعت چهار فصل

معجزه قرن

تیز بینی بیان شدنی

مهم اما جلوه گر

کنترل تلویزیون

مودم رایتل

دوستم همراه اول

میدان خراسان

تکنولوژی آیپد

مهمانی خصوصی

کیک لاکچری

لوبیای چیتی

مدرک تحصیلی

بوی خوش ادکلن

منطقه ی بحران زده

رنگ کامپیوترم 

عاشقی با تو

فکر بادم

لجبازی با او

 

 


استدعا ممنوع

تملک برای بارکد

دوست داشتن همین طوری

بوی نان گرم

تنوع طلبی عشقی

کلاس دوازدهم

هدفون بدون هنز فری

تمایل به گیاهان

تمایل به آبزیان

تشویق هنری

اگر تنها هستی

روابط اینترنتی

مشغول به کار

توسعه نرم افزار

گلکاری مصنوعی

بدون عشق 

تحمل دوری

پس دادن دوستی

کل دوستی من و او

ظرف مربای بالنگ


ای عشق در واپس گرایی مدرن قرن حاضر به کوشش آت تکیه دادم که بدانی برایم مهم هستی اینکه ما از هم جدا بمانیم تا صبح سپید بیاید قول است پس جدا هستیم تا خورشید صبحگاه سپید را بیاورد اینکه تو را داشته باشم بعید که نیست نزدیک است دوست من عاشقانه برایت خواستم تا عاشقانه گریه کنی محمد سپید من می دانم چه قدر گریه می کنی بوی گریه هایت را نگاه کردم و آه کشیدم بغض کردم و به دنیا گفتم چرا؟

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

احسان امیرپور آموزشگاه مراقبت و زیبایی ستاره ها